دائرةالمعارف
شهر تبريز |
اگر برای نسل
نوپای امروز، از تبریز به عنوان شهر اطلسی ها و باغات دیروز شهر به دور از هر نوع
آلودگی محیطی سخن برانیم، جز تعجب و تا حدی ناباوری چیزی در چهره اش نخواهیم یافت.
و اگر بگفته های ما ایمان آورد اولین پرسش او این خواهد بود که چه شد که اینچنین
شد؟
تبریز یک وقت شهر گل ها بود، شهر باغ و باغچه، شهر اطلسی
ها، هر جا نگاه می کردی درخت بیدی بود و چشمه زلالی.
تبریز یک وقت یکپارچه عطر بود، نسیم معطر کوچه باغ هایش،
درختان بید و صنوبرهای زیبا و سبز و نجیبش در گذر نسیم می ایستادند و عطر نعناع و
ترخون هکماوار (حکم آباد) شهر را عطر آگین می کرد و کمتر رهگذری از این آب و هوا
مست نمی شد. نجوای باد صبایش در وقت سحر همیشه صورت مهمانان را نوازش و به آنها
خوش آمد می گفت.
باغات لاله، کوچه باغ، حکم آباد، ساری داغ، باغمیشه و ....
زمانی نه چندان دور یکی از عوامل اصلی زیبایی شهر بود. ولی دست تطاولگر بشر با
ناآگاهی این آثار زیبا را از بین برد به طوری که با وضع کنونی (عدم حفاظت از فضای
سبز) در آینده شاهد برپایی نمایشگاه عکس آنها خواهیم بود.
به لحاظ اهمیت و نقش باغ و فضای سبز، باغات موجود در 120
سال گذشته را تا این اواخر بررسی می کنیم.
اسامی باغ هایی که نادر میرزا در نقشه دارالسلطنه تبریز ثبت
کرده به قرار زیر است :
باغمیشه
باغ حاج رحیم – باغ آقا میر هاشم – باغ میرزا موسی – باغ
میر حسن – باغ کربلایی تقی – باغ مشهدی کریم – باغ کربلایی احمد – باغ شاهزاده –
باغ حاج حسین مجله فروش – مزرعه مشهدی علی – گیلاسلی باغ.
بیلانکوه
باغ محمد حسین – باغ محمد جعفر – باغ حاج ابوالقاسم – باغ
حاج ملا مشهور به کشیش ها باغ میرزا ابراهیم – باغ حاج مهدی طهرانچی – باغات وزیر-
باغ حاج علی محمد – باغ حاجی یوسف – باغ کاسه گر – باغ مسگران – باغ جنت – باغ
کربلایی باغبانباشی – باغ عبدالغفور – باغ حاج علی اکبر عباچی (عبافروش) – باغ سید
مرتضی – باغ عبدالرزاق .
خیابان
باغ میرزا عبدالرحیم – باغ میرزا علی اصغر – باغ دلگشا –
باغ حاجی باقر – باغ حاجی شیخ جعفر – باغ حاج صادق قربانی – باغ حاجی فرج الله
سلطان – باغ قاضی – باغ یوزباشی منافر – باغ حاج رحیم قلچ ساز – باغ حاج صالح –
باغ میرزا علی اصغر شیخ الاسلام – باغ حاج ابوطالب – باغ حاج مرتضی صراف – باغ
حاجی فرمان – شیخ علی باغی .
مارالان
باغ محمد حسن بیگ – باغ حاجی یوسف – باغ میرابوالفضل – باغ
حاج ابراهیم زورخانه چی – باغ حسین بابا – باغ مریم ننه – باغ حاجی محمد قایق چی –
باغ حاجی ابوالقاسم دلال – باغ کربلایی حاج محمد میراب – باغ بناپارت ها – باغ
خطیب – باغ حاج مراد ترکی – باغ ابوالقاسم جورابچی .
خطیب
باغ حاجی رسول – باغ حاج غفار صراف – باغ حرم – باغ حاجی
علی – باغ اخوند – باغ حاجی تقی طهرانچی – باغ حاجی احمد – باغ حاجی میراسد – باغ
حاج حسین آقا – باغ حاج جلیل – باغ حاج باقر – باغ حاج سلمان – باغ حاج میرزا کاظم
– باغ حاج حسن خیاط – باغ حاج مرتضی – باغ مشهدی فرج – باغ حاج آقا صمد .
اخونی
باغ میراسد صراف – باغ حاج محمد جعفر – باغ آقا اسماعیل –
باغ حاجی اسماعیل شعرباف – باغ حکیم – باغ کربلایی کاظم – باغ آقا جبار – باغ حاجی
نضیر – باغ ملا باقر – باغ مشهدی کریم – باغ حاج ملا باشی – باغ خان بابا .
حکم آباد
باغ میرزا علی – باغ حاج سید آقا
عموزین الدین
باغ حاج رحیم – باغ باقر – باغ حاجی میرعلی – باغ میرزا علی
حکیم – باغ کربلایی میر علی – باغ کربلایی جعفر –
نوبر
باغ شمال (بزرگترین باغ که در آن عمارتی بسیار عظیم وجود
داشت)- باغ فتحعلی بیگ – باغ حاج محمد صادق (باغچه)- باغ بیوک خان – باغ کربلای
محمد باقر(باغچه) – باغ حاج نایب .
اگر بخواهیم باغ های موجود در تبریز را در چند دهه گذشته نام
ببریم بهتریم سند همانا اظهارات ریش سفیدان و سالمندان این شهر است به طوری که در
مورد باغ ها چنین می گویند :
از دروازه تهران تا آبرسان مملو از درخت بوده که هم اکنون
چیزی به آن صورت باقی نمانده است باغمیشه تماما" باغ بوده، و یا آبرسان تا
مارالان را باغات تشکیل می دادند که هر مجموعه برای خود چشمه ای خاص داشت و یا می
گویند : از کوچه باغ تا راه آهن همه جا پر از درخت بود چهارراه ابوریحان تا نصف
راه (میدان جهاد فعلی) را درختان تشکیل داده بودند که اکنون تعدادی از این باغات
در دو طرف خیابان نمایان است .
حد فاصل گازران تا لاله را انبوهی از درختان تشکیل می دادند
و یا اطراف حکم آباد – قراملک – جمشید آباد – قر آغاج را کلا" باغ های زیبا
پر کرده بود و حالا دیگر نیازی به توضیح نیست که چقدر از این باغ ها محفوظ مانده
اند.
از باغات معروف می توان تعداد از آن ها را در زیر نام برد :
"ستارخان باغی" در محله امیرخیز.
"آقا تقی خان باغی " در محل کنونی سپاه پنجم
عاشورا ( در حاشیه بزرگراه جنوبی تبریز ) باغ میرزاالدین – باغ مجتهد – باغ امام
جمعه – باغ معروف فرج آباد(اثر زیادی از این باغ نمانده)1 قوم باغی –
زنگوله باغ – باغ حاج حسین آقاخان باغی – یولی باغی و باغات دیگر در محله لاله،
باغ کردآباد – باغ علی ایوان واقع در محله گازران همچنین باغات زیادی در اطراف
باغمیشه و اطراف دانشگاه و ... واقع شده است 2.
یادداشت
1 – در روضات الجنان به این باغ اشاره شده .
2 – در این قسمت به نمونه ای از باغات اشاره گردیده .
برگرفته
از "تبریز در گذر تاریخ "
نگاهی به
تاریخ آذربایجان
تألیف :
ایوب نیکنام لاله ، فریبرز ذوقی
دكتر
سيروس برادران شكوهی
باغ صفا - جلوهای از ميراث طبيعی
باغ
سايه گاه خوش روندگان و زائران هست كه زير تابش بيامان خورشيد سوزان،
پناه به آن ميبرند. اينجا، خاك كه به دستی آدمی را از خود راندهاست، به
دستی ديگر، پيش ميخواند. خاك كه گورگاه استخوان تشنه مردم خسته و دردمند
است، به تهنيت آسمان دست تمنا گشوده است.
باغ
در نظر گاه مردم مشرق زمين، تمثيل از فردوس برين و مكان دلانگيز برای
تعلق آدمی به طبيعت خاكی است. معنائی كه باغ را در ذهن و زبانشاعران ژرف
انديش، جايگاهی برين و ويژه بخشيده، پيوندی است كه اين پديده خيالانگيز
در تقابل با چشمانداز بديع فردوس برين و آب حياتپيدا كرده است، در شعر و
ادب فارسي، باغ و گل، فردوس و روضه رضوان، خلد برين، سرای جاويد، روضه
ارم، آب زندگاني، عشق و جاودانگی وصدها تعبير بديع و زيبای ديگر معنائی همگون
و آميخته با بهشت نيكنامی و باغ طبيعت دارند. آن گونه كه شاعر جاودانه
شيرازی حافظ ميگويد:
حافظا
خلد برين، خانه موروث من است
اندرين
منزل ويرانه، نشيمن نكنم
در
طبيعت تابستانهای گرم و صحرايی و كم آب تبريز وجود باغ با تصوری دلانگيز از
زندگانی و خرمی همراه است و نويدی است از آب و خنكايباد، و سايه سار شاخ و
برگ درختانی كه در برابر نور خيره كننده و درخشان خورشيد، آسودن از گرمای
سوزان را بر راهيان سخت كوش ارزانميدارد. باغ در شهر تبريز همچون قطعه
صدف سبز رنگی است كه در دل دشت جای گرفته و در آن زندگی و تلاش جاری است
و زمزمه جويبارانيكه سرو و كاج و بيد و صنوبر، و درختان سرسبز ديگر را سيراب
ميكند، همچون آهنگی روحبخش و خيالانگيز است كه انديشه بلند شاعران را بهتلاطم
و سرودن اشعار نغز و ژرف وا ميدارد.(1)
اما
باغ «صفا»ی كوی سرخاب كه «چون آن جائی به جهان كمتر بود».(2)
«هوای كوی روزها به
تابستان گرمتر باش كه خورشيد بر اين كوه خشك تابد و خاك كوی سخت و با، ريگ
مخلوط است و زمين آن رطوبتنباشد.»(3) و از شدت گرمی آفتاب صورت و دستهای
همگان سوزد.(4)
اين
چنين بود كه به ناچار در روزهای گرمتر تابستان، تند ميكردی و خود را به سايه
و زاويه و بازارچه و باغچهای ميرساندی و تشنه به دنبال ظرفآبی بودی كه
معمولاً در كنار كارگاههای كوزهگری روی چارپايهها كار ميگذاشتند با ظرف
سفالينه كه از بركت خاك قرمز كوی ميساختند و درخوردنآب قنات «شاه چلبي»
و «حسن پادشاه» كه آب آن اعذب سياه تبريز و چنانی نبود، «خواجه علی بيگ»
به ظروف ديگر از بلور و چينی و مسی ترجيحميدادی چون آب «گاو دوش» قريه
ليقوان، آبش خوشبو بود و طعمش گورا، بخصوص كه قبل از خوردن با گلاب اشرابش
ميساختی و چمپاتهميزدی و پشت بر ديوار ميكردی و دست بر سر مينهادی و آب كه
نه زمزم را لا جرعه سرميكشيدي.
دروازهاش
«سرخاب قاپوسي» بود و بازارچهاش «سيدحمزه» كه در قسمت دشت محله واقع بودند
و شمالش حاشيه دامنه كوه بود پله پله تاميرسيدی به بقعه و عينال و زينال»:
خلف
خاندان آل عبا
شاه
عباس، شاه والا جاه
بهر
عون علی و زيد علي
از
دو نسل علی ولی ا...
كرد
عالی عمارتی انشاء
كه
زماهی كشيد سر تا ماه...(5)
اما
اين همه خارج از «بارو و خندق» شهر بود «... نائب السلطنه به رغم پيش
آمدهای اندوهانگيز و نوميد كننده ]جنگهای ايران و روس[ در آبادانی واستواری
تبريز ميكوشيد و در انديشه بازسازی باروی تبريز و كندن خندق در پيرامون شهر
بود و به فرمود كه تبريز از هر طرف به اندازه يك تيرپرتاپ وسيع شود و
زمينها و آباديهای خارج آن را خريده داخل شهر كرده و خندقی به دور آن
بكشند. چنين بود كه دور آبادی دارالسلطنه تخميناًهشت فرسخ شد. و از سمت مشرق
آبادی شهر متصل به كوه سرخاب و طرف شمال شهر باز ماند»(6)
«باغ
صفا» در - محلی احداث گرديد كه بقعه عون بن علی در شمالش بود و زاويه
ابوالحسن حمزه، حسن محمد (سيد حمزه) كه با شانزده واسطهنسبش به موسی بن
جعفر (ع) ميرسيد در جنوبش مجموعه نفيسی از مساجد و مقابر و حجرات و مدفن
بزرگان و اعاظم دارالسلطنه از جمله مدفنميرزا عيسی قايم مقام فراهانی و
مستور اعظم زمان و «بعضی از مزارستانها كه كبار اوليای عظام و عرفا و اكثر
علما و مؤلفين و مصنفين در آنجامدفونند»(7) و از بركت همين عتبات عاليات و
اوليای عظام و عرفا بود كه ملای رومی خاك پاك آن را تحفه خود ميخواست.
قريب به يقين در لياليمتبركه و روزهای پنجشنبه و جمعه اين كوی مهماندار
زوار شهر و كويهای حول و حوش دارالسلطنه بود كه بين اماكن مقدسه در صعود و
فرود بودند ونيز موقعيت طبيعت استثنائی محل «باغ صفا» ديدار كنندگان را مات
و مبهوت ميساخت و به حق اين قسمت مسيره و تفرجگاه تبريز نيز بود. پسچرا
نايبالسلطنه در چنين محل ممتازی صالحاتی از خود باقی نگذارد پس برای عملی
ساختن نيت خير خود در بهترين نقطه محل كه مشرف بهدشت و شهر بود امر به
احداث باغی نمود كه «چون آن جايی به جهان كمتر بود...»(8)
قدمت
باغهای تبريز:
«تبريز
يكی از مشهورترين شهرهای ايران بوده كه بارها از حيث آبادانی و شكوه سر آمد
شهرهای زمان خود گشته و بر اثر زلزله يا حمله طوايف ديگرتخريب و دوباره
آباد گشته است. در اينجا باغهای مشهور و بزرگی وجود داشته»(9) كه از دير باز
حدود 700 قمری از هنگامی كه ماركوپولو به اينديار مسافرت كرد شهره آفاق
بودند. بعدها آق - قويونلوها پايتخت خود تبريز را با باغ زيبايی به نام «هشت
بهشت» زينت دادند و پسر اوزون حسنسلطان يعقوب با، باغ «عشرت آباد بالاخره
در زمان قاجاريه باغشمال» بر زيبايی آن افزود. شاهزادگان قاجار در كل به
زيبايی تبريز و حومه آن توجهداشتند. به ويژه عباس ميرزا كه علاوه بر
اقدامات متجددانه بسيار دو باغ معروف و خاطرهانگيز بازسازی و احداث نمود كه
اولی «باغشمال» بود ودومی «باغ صفا»
عوامل
اقليمی موثر بر سبك باغ سازي:
دانستههای
كلی تشريج كننده موضع اقليمی هر ناحيه چون بالاترين و كمترين درجه حرارت،
ميزان بارندگي، توزيع، باران ساليانه، شدت و جهتوزش باد، تعداد روزهای
آفتابی و ابری و برف و يخ بندان و امكان بروز سيل، شدت حركت مسير سيلاب و
بالاترين مقادير بارندگی پيش بينی شدهجملگی در طراحی باغ صفا حائز اهميت و
قابل توجه بود(10) تنها به مورد سيل اشاره ميكند كه عليرغم محله سيلاب و
مسيل آن و دامنه كوهسرخاب انتخاب زمين باغ در نقطهای كه سوار شدن سيل
بر زمين غير ممكن است دقيقاً قابل مطالعه و صحت انتخاب محل باغ، امروز
نيز با وجودساخت و سازها و تغيير و خاكبرداری زمين و زيرسازی و خيابان كشی باز
مورد تائيد و تصديق مهندسان فن است.
وجه
تسميه باغ:
وجه
تسميه باغ معلوم نيست. شايد خواست نايب السلطنه اين بود كه باغی همنام
«باغ صفا» مدينه منوره احداث كرده و عمارتی در آن برآوردهباشد»(11) شايد هم
نام يافته از منظر طبيعی و اشرافی كه بر شهر داشت كه واقعاً با صفا بود و نيز
«ايرانی بدون آب جاری «صفا» نميتواند،(12) بكند.با احداث قنات «شاه چلبي» و
با وجود جويبارها و حوضها و فوارهها نامی كه بر ذهن شعرا و ادبا خطور ميكرد.
جز «صفا» نبوده است.
موقعيت
جغرافيايی باغ صفا:
حد
شمالی بازارچه سيلاب در منتهی اليه شرق خيابان سرباز شهيد و جنوب قبرستان
حسينيه (بوستان شقايق) كنونی حدود دويست سال پيشضلع شرقی و جنوبی - باغی
بود كه زمينهای ضلع شمالی آن در آن سالها لم يزرع و باز و منتهی به دامنه
كوه بود. گورستان حسينيه و «باغاميرالوزراء» از مستحدثات بعدی است چنانكه
در نقشه سال 1298 دارالسلطنه نشانی از آن دو نيست.
گورستان
حسينيه:
احتمالاً،
حدود 120 سال پيش باغی بود با درختان كم و قسمتهای شمالی آن لم يزرع و رها
شده بعدها موقعيتی بنا به نياز، قسمتی از اين باغ را تبديلبه قبرستان كردهاند.
قبرستان در غرب «سيلاب ملا زينال» واقع و راه ارتباطی محله سيلاب با كوی
سرخاب بود. آگاهی دقيقی از بانی وقف و تاريخآن در دست نيست. و تمامی پرس و
جوها ره به جايی نبرد. الا اين كه از اواخر قاجاريه در همين وسعت، حدود
چهار هكتار بود. با اين تفاوت كه درآن زمان اطراف آن باز و بيابان بود و
از سمت شمال و شرق تا دامنههای كوه عينالی ادامه داشت. از حدود سالهای سی
به بعد به وسيله خانههامحصور شد و اكنون از هر چهار سمت در درون آبادی
محصور و مانند موارد مشابه خود بدان بازی بچهها و محل زباله و نخاله ساكنان
كناره خودشده است تا در سال 1374 با يك اقدام خيرخواهانه توسط شهرداری
منطقه يك به «بوستان شقايق» تبديل و امروز گلگشت مردم محلات دور ونزديك
خود هست و از مقابر اكابر اعاظم سرخاب و سيلاب جز آرامگاه ميرعلی آقا سيلابي»
متوفای 1357 قمری نشانی بر جای نيست. مير علی آقاسيدی صاحب كرامت و خارق عادت
بود كه هنوز هم نذر كننده و بر سر تربتش شمع گذارند و حاجت خواهند. در گذشته
نه چندان دور مقابربزرگانی چون ميرزا علياكبرخان متخلص به «مشكوة» و مشهور
به «وقايعي» پسر ميرزا داود وقايع نگار عهد ناصری و ميرزا علياكبرخان اشرفي«سعيد
دفتر»، «مرحوم ميرزا شفيع خان» «ميرزا يوسف خان ناظمي، ناظم الاياله»
فرزند مرحوم ميرزا علی اصغر مستوفی و «محمدعلی هلال ناصري»خدمتگزار عالم
مطبوعات و شعر و ادب و مجاهد راه مشروطه و آزادی و صاحب امتياز و سردبير
چندين روزنامه، «مير علی اكبر حجار» سنگتراشمير آقائی و «ميرزا رضا عدل اميني»
از فضلای آذربايجان كه شعر نيكو ميسرود. هر چند تاثرات درونيش مانع از نشر و
طبع آنها ميگرديد.(13) همهدر گورستان «باغ صفا» بود.
ميرزا
علی اكبر وقايعی متخلص به مشكوة:
مردی
بود بالفطره زكی و با هوش، پيوسته كوشا در تحصيل علم و ادب تا گوی سبقت از
فضلای معاصر ربود و در شعر و ادب و حسن خط و انشاءسرآمد زمان خود گرديد. در
شعر ابتدا «هما» تخلص كردی و سپس «مشكوة» را اختيار نمود. در 1298 قمری از مادر
زاد و در 1351 قمري(14) ازدنيا چشم فرو بست. ثلث آخر عمر خود را به گوشه
نشينی و صبر و قناعت بسر برد. از اخلاقيات و تربيت و سلوك ابناء زمان روحاً
در رنج و غنابود. در آن باب گويد:
دانی
كه مرا عمر چه سان ميگذرد / با مشت خسان و ناكسان ميگذرد / من در شرف
هنر همايم / روزم همه با خرمگسان ميگذرد / آنانكه ز كنهمعرفت بيخبرند /
در ديده صاحب نظران بيبصرند / در صورت اگر چه شكل انسان دارند / چون نيك
نظر كني، همه گاو و خرند(15)
هلال
ناصري
متولد
1308 هجری قمری در تبريز. معلم و كتابفروش و فعال سياسی در حوادث مشروطه در
رشت، منشی حوزه سيزدهم حزب دموكرات در قيامشيخ محمد خياباني، صاحب امتياز
روزنامه «ستاره آذربايجان = آذربايجان الدوزي»، بعد از شهريور 1320 و ناشر
كتابهای «هوپ هوپ نامه»«ديوان لاهوتي» «لغتنامه فارسی - فرانسه» و مؤلف و
مجری بعضی نمايشنامهها در تبريز.(16) دو بند از قطعه شعر قهرمانلار (داستان)
110 بيتی او رادرج ميكنم.
هر
ايلين ياخشي، گوزل بير فصلی وار / بو گوزل فصلين آدی - فصل بهار / چون
بهاردا خوش، سرين يئللر اسهر / گوشه جنت اولار چول، سر به سر/ باشلارا هر
گوشهدن گللر ياغار / هر باخيشدان مين محبتلر دوغار / گل دوشهر عاشقلرين
داما نينه / آند ايچهر قلبينده كی ايمانينه(17)...
حاج
حسين صحاف:
از
شاعران شيرين سخن تبريز بود كه به سال 1290 شمسی در محله سرخاب ديده به
جهان گشود و خانهاش در كوی صفا بود. از آثار او «گلشنشهدا»، «كواكب المصائب»
و «دهه عاشورا» را ميتوان نام برد. حدود پنجاه هزار بيت شعر سروده است.
قطعه
«كشف راز» نمونهای از اشعار شيوای اوست.
دلم
ز روزنهی ديده باز كند / كه تا نگه برخ يار دلنواز كند/ به جويبار محبت
نشسته مردم چشم / به صد نياز تماشای سرو ناز كند / بگوش او كه سرزلف سر فرو
برده / ز تيره بختی من قصه دراز كند / به يك نظاره كه ديده است زاهد
ابرويش / تمام عمر به محراب از آن نماز كند / هر آن كه عافيتخويش را طلب
كار است / ز مهر روی بتان بايد احتراز كند / برون نميشود اقبال خود ز شيرازه
/ به تار زلف تو «صحاف» اگر طراز كند(1)
ضلع
جنوب شرقی باغ
در
اين ضلع سازمانهای «كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان»، «خانه فرهنگ
شهيد خانلي» و مدرسه شهيد حسين زاده (رشيدي) كه از «محلصدی پنج سهم فرهنگ
از درآمد شهرداری سال 1366 خورشيدي» تأسيس يافته كه در لوحه كاشيكاری شده
بر سر ورودی عمارت مدرسه ثبتشده ثبت است. نام مدرسه ملهم از نام خواجه
رشيدالدين فضل اله همدانی بانی «ربع» رشيديه بود. در سال 1363 با شهادت
پاسدار شهيد «حسينزاده» در عمليات «خيبر» به نام او تغيير نام يافته است
كه مدرسه هم اكنون داير و حدود 1200 دانشآموز مشغول تعليم و تربيتاند.
لوحه مدرسه وسبك ساختمان آن يادآور تلاش دلسوزانه مسئولان فرهنگی نه
چندان دور اين شهر است كه فراموش گشتهاند. دريغ از بيوفايی مسئولان وطن!
وحدود هشت كوچه منقطع از باغ هر يك با خانههای چندی بعضی ره به خيابان
سرباز شهيد دارند خانه كه نه خانه:
خانهها
همچون دمل بر پشت خاك / خون يك خروار غم هر مشت خاك /
تا
ميرسی به كوچه «اسماعيل بقال» كه چند سالی است كوچه به مقدار 12 متر
تعريض و به خيابان «اسماعيل بقال» دل خوش كرده است! و حمام«حسن خان»
(گرمابه وحدت) كه درب ورودی باغ از ضلع غربی در اين حد بود.
ضلع
شمالی باغ
زمينهای
ضلع شمالی چنان كه مذكور افتاد در آن سالها لم يزرع و باز منتهی به دامنه
كوه بود. اما چون باغ در معرض بيع و شرا قرار گرفت زمين ضلعشمالی باغ به
مثابه ضلع جنوبی به كوچههای هشتگانه تقسيم و قطعه قطعه به فروش رسيد و
به صورت خانههای مسكونی ساختمان گرديد و در اينضلع از مدرسه و سازمانهای
دولتی نشانی نيست.
ضلع
غربی باغ
چون
از درب ورودی ضلع غربی كه در كنار (حسن خان حمامی = گرمابه وحدت) رو به
شمال حركت كنی درست از كنار ديواره غربی باغ گذشتهاي،چون طول ديواره را
با گام شمردم چهارصد گام معمولی گرديد كه توسط كوچه و ميدانچهای به پهنای
دويست گام به ديواره مشترك باغ و گورستانحسينيه ميرسی كه با طی حدود
چهار صد گام به دبستان رشيدی منتهی ميگردد كه حد درب ورودی شرقی باغ بود.
در ضلع غربی كه در ضمنديواره شرقی خيابان اسماعيل بقال هم هست جز خانه و
مغازه نيست.
قناتهای
باغ صفا
«نقش
آب در ايجاد باغ»
چون
آب وسيله اساسی ايجاد باغ در ايران است منبع آن در اين زمينه حائز اهميت
حياتی است. در اغلب نقاط فلات ايران مقدار باران در سال 36سانتی متر كمتر
است. ايرانيان برای رفع احتياج خود از كاريز يا قنات استفاده ميكردند.
يافتن مسير و سرچشمه آب زيرزمينی و قنات، كاری بسدشوار بود. حفر و تقسيم آب
كاريز به وسيله ميراب صورت ميگرفت. ميرابها از افراد قابل احترام بودند.
آنها در گذشته از جهت قرار گرفتن وحركت ستارگانی خاص و با تاثيرپذيری از
الهامات درونی و تجربيات عملی خود جهت سفره زمين را پيدا ميكردند، و 98% از
احتمالات آناندرست بود.(19)
باغی
كه اضلاع آن به صورت تقريبی عنوان و حدود آن روشن و محل آن شناسايی
گرديد آبشخور اين باغ و محله از قنات «شاه چلبي» و «حسنپادشاه» و «خواجه
علی بيگ» بود كه در آن محله جاری بودند و «هر قناتی احداث تفرجگاهی نيكو
نموده»(20) بود.
قنات
شاه چلبي
«عينی
قديم است. اين قنات سالها خشك بود. نواب عباس ميرزا به آبادانی آن فرمان
داد. آب نيكو جاری شد. رشته اين قنات تا به روستای «كندرود» كه تا تبريز دو
فرسنگ و نيم است امتداد يافته آب آن به حدی است كه به فرمان آن
شاهزاده در دامنه كوه سرخاب طاحونهها ساختند. آن پادشاهزاده اين چشمه
بدان حفر كرده كه در انجام زندگاني، باغی در دامان سرخاب طرح انداخته
بود. چون بدان سوی آبی ديگر نبود اين قنات حفر وعمارت فرمود كه آن جای
آبياری شود. چون اين قنات آباد و آب جاری شد فرزند سيم عباس ميرزا، جهانگير
ميرزا مولف تاريخ نو، قنات را تملكنمود. بيشتر خانه و باغچه باغميشه و خانههای
كوی سرخاب كه آب حسن پادشاه بر آن مشرف نيست از اين قنات بهره بردهاند.»(21)
قنات
حسن پادشاه
از
ديگر قناتهای باغ و محله، قنات حسن پادشاه بود. نادر ميرزا مينويسد: «اين
كهريز بس نامدار بود، چه، پادشاهی فرو برده، و اين قنات از شرق بهمغرب، به
كوی سرخاب و شتربان، تا به مسجد و مدرسه آن پادشاه جاری بود. آب آن اعذب
مياه تبريز بود و چونانی نبود»(22) آب «حسن پادشاه» ازحياط و باغچه مانند ما
نيز ميگذشت. با يازده پله به مجری ميرسيديم. از بركت آن باغچه ما دارای
درختان ميوه به، شفتالو، گيلاس، آلبالو، سيبسفيد، گلابي، درخت مو و گل سرخ
و لاله عباسی و نيلوفر بود. كرتها را با سطل آب ميداديم و بر درختان از زيادی
ميوه، هاچهها ميزديم و اسبابچايی در كنار سكو زير درخت مو و يا آلبالو پهن
ميكرديم و گرمای عصرهای تابستانها را در سكوی كناری چشمه غروب ميكرديم و در
آن غروبآتشدان سماور را راه ميانداختيم. با آب قنات «حسن پادشاه» كه آب
سلسبيل بود و و ميرابش جبرئيل، چايی را دم ميكرديم.
قاليب
شيرين يوخی كيمی ياديمدا/ اثر قويوب روحيمدا، هر زاديمدا(23)
قنات
خواجه علی بيگ
«ندانم
خواجه علی بيگ كه بود و به كدام روزگار آبی بس گوارا بود. بيشتر فصل آب
است. اين قنات نيز موقوف است. متولی به مردم باغميشه وسرخاب و شتربان
خروشند. از مشرق به مغرب جاری است.» (24)
مسيره
و تفرجگاه تبريز
از
بركت «صدای آب چنين قناتها كه پيوسته مطبوع و دلپذير بودند»(25) دامنه كوه
سرخاب تفرجگاه شهر بود. «از بالای كوه كه نگاه ميكردی درياچهشاهی را ميديدی
و نيز هزاران باغ و باغچه را»(26)
واحدهای
مختلف باغ
«باغ
بزرگ» «باغ زردآلو، باغ پسته»: باغی بود بزرگ و مشجر با انواع درختان
معمولی و ميوهدار و گلهای تربيتی با جويهای روان با وسعتی معادل دوهكتار.
گرم
خانه:
در
گرمخانه باغ بزرگ در بحبوحه گرمای تابستان و شدت سرمای زمستان انواع گلها
و رياحين و به قولی سبزيها به عمل ميآمد و هر سال مبالغ گزافيصرف باغبانی
و گلكاری و سرايداری و ميرابی و ديگر خدمات آن ميشد. در سمت شمالي، عمارت
باغ با اطاقها، تالارها و خيابانهای مخصوص و«حياض» و «رياض»های نظر گير بود و
با كوشكی شگفت، باغی جوان كه رشگ روضه رضوان بود.
كوشك
- كلاه فرنگي
در
يك قسمت باغ، يك رديف خانههای كوچك با اطاقهای بيشمار بود. در باغ علاوه
از عمارت يك دستگاه كلاه فرنگی چوب پوش نيز بود.
در
باغ بزرگ و «جوان» كثرت اشجار و مياه و لطف هوا و فرط صفا، پای صاحبان زر
و جاه و اعيان و دولتمردان را به آن نقطه و كوی باز كردخداوندان «مجد و شرف»
و شاهزادگان والا گهر چون امامقلی ميرزا، مرتضی ميرزا، محمدباقر ميرزا، حسينقلی
ميرزا، و رجال دولتی چون حاججبار توپچي، ميرزا مهديخان فراشباشی و... به
زودی در احداث خانههای مجلل و با عظمت با باغچههای مخصوص گل و گياه و
كاشتن و آراستنآنها با يكديگر به چشم هم چشمی سخت پرداختند. در دامان
كوهسار و پيرامون تپهها و سطح هر بيابان و صحفه هر سامان باغهای فراخ چون
باغكلانتر، باغ امير، باغ امير الوزراء، برآوردند و بياراستند و به قول
اعتماد السلطنه «... در شغل خود تصنيفات ميكردند تعكفات ميورزيدند و از
الوانگلها و فتون رياحين بر صفحه گلزار، اشعاری رويانيدند و اشكال نغز و
تصورات شگفتانگيز ميپرورانيدند»(27)
نوشتهاند
و گفتهاند كه جويبارهای اين باغ به سايبانهای بهشت شباهت داشته است. مخزن
آبش چنانكه اشارت رفت از قنات «شاه چلبي» كه ازروستای بارنج و باغميشه
جاری شده به طرف غرب كوچه «ايدهلو»ی امروز سيلاب راه ميافتاد. آب از
مرتفعترين ناحيه باغ جاری شده و به استخريكه در وسط باغ و از درختان
ميوه و تاكستان پوشيده بود وارد ميشد. به موقع بعد از آب دادن كريتها و
گذر از جويبار از آبرو استخر در نزديكيهامسجد «سردآبه = بنی هاشم» خارج ميشد.
باغات
سردرختي:
منظور
از باغات سردرختی قطعه زمينی است مختص كشت و پرورش انواع درختان ميوه ميباشد.
از بركت قنات «شاه چلبي» كه آبش گوارنده و بهتراز چاه بود»(28) در
ارتفاعات و قسمتهای شمال باغ كه زمينها باز و بكر بود غله و ساير حبوبات به
غايت نيكويی به عمل ميآوردند. قسمتی از باغ رابه پرورش امرود و سيب ميلانی
و زردآلو و انگور طبرز تخصيص داده بودند. در باغ «بادامليق» بادام و در
قسمتهای ديگر باغ زردآلوی شيرين و قربانو موصلی كه مثل آن جای ديگر نبود،
شفتالو، هلو، گردو، گيلاس، آلبالو، آلوچه گلابي، به، گوجه، انواع و اقسام
سيب چون «قره يارپاخ، با طعم و بويفوق العاده»، «سيب گلاب»، «سيب ترش»،
«خان آلماسي»، «پائيز آلماسي»، «عاشيق آلماسي»
شنگل
آوا يوردی عاشيق آلماسی / گاهدا گئدوب اوردا قوناغ قالماسی / داش آتماسي،
آلما، هيوا سالماسی / قالوب شيرين يوخی كيمی ياديمدا/ اثرقويوب روحيمدا هر
زداديمدا(29)
توتستان:
از
ديگر درختان باغ توتهای بيدانه آن بود كه معرف عام و خاص بود.
صيفی
جات:
از
ديگر كاشتههای باغ انواع محصولات صيفی در باغات سردرختی و در اراضی باغ بود.
چون هندوانه، خربوزه، خيار، گوجه فرنگي، دستنبو، كالك،بادمجان و...
(اوزوملوخ
- تاكستان):
انواع
و اقسام انگور (در «قاناليخ لار») كه به پنجاه و شصت نوع سر ميزد در
قاناليخلار تربيتو پرورش مييافت و به عمل ميآمد كه به بعضی از انواعآن
اشاره ميشود:
1-
انگور كشمش بی دانه سفيد
2-
انگور كشمش بی دانه قرمز
3-
انگور لعل بی دانه سياه
4-
انگور شاهانی (شاني)
5-
انگور شاهانی قزويني
6-
انگور سياه
7-
انگور ملحي
8-
انگور (جغ جغا)
9-
انگور سنجري
10-
انگور صاحبی قرمز
11-
انگور صاحبی سفيد
12-
انگور حسينی (ريش بابا) سفيد
13-
انگور حسينی قرمز
14-
انگور پيكانی سياه (اين انگور را اواخر فصل تابستان از درخت چيده و در منازل
از سقف اطاق يا كوشك آويزان ميكنند. به مرور تا زمستانپوست آن نازك ميگردد
و در شبهای زمستان به عنوان شبچره صرف ميشود.)(30)
15-
انگور رازقی (پيكانی سفيد)
16-
انگور تولا گوزی (تلوغي)
17-
انگور گرميان
18-
قزل اوزوم (انگور طلايي)
19-
انگور خليلی قرمز و سفيد
20-
انگور فخري
21-
انگور عسگري
22-
انگور قيس
23-
انگور طبرزه
24-
انگور كافوري
25-
انگور شيرازي
26-
انگور الحقی (اوليا چلبي)
گياهان
سطح آبي:
باغ
دارای گياهانی چون نيلوفرهای آبي، زنبق سفيد، آبي، بنفش و صورتی و زرد
بود.(31)
توليدات
سبزي:
لوبياهای
سبز، فلفل، نخود فرنگي، تربچه، گوجه فرنگي، كلم پيچ، كلم قمري، باميه،
جعفري، تره، كدو تنبل و كدو خورشتي، كلم زينتي،(32) خيار،هندوانه، بادمجان،
ريحان و... نيز ميكاشتند و محصول برميداشتند.
انواع
درختان:
درختان
تبريزي، چنار. نادر ميرزا مينويسد: «بدان سال كه به تبريز آمدم (1257 قمري)
باغ صفا آبادان بود.
چند
چنار بود گفتند بيست ساله است (1237 قمري) قويتر به ضحامت بازوی مردی قوی
بود.(33) اطراف خيابانها يكدست درختان تبريزی وداخل باغچهها سراسر گلكاری
بود.(34) از بركت چنين باغها و ميوهها و آبها و گلابيهای آبدار و زردآلوهای
موصلی و توتهای بی دانه بود كه به قولاعتماد السلطنه و به اتفاق آراء
سياحان و مولفان «مردم تبريز سفيد چهره و خوب صورت و متكبر و معاشران به
غايت لطيف و شيرين سخن وصاحب جمال هستند.»
تبريز
بهشت است و گروهش چون حور / حور ميبود از لطف ز بد فعلی دور / با ناكس و
ناجنس نميآميزند / زيرا نشود جمع به عم نتن و بخور(35)
آبنماها
و فوارهها
كمتر
صدايی ميتوان به دلنشينی صدای آب جاری جستجو كرد و دستيابی به چنين موهبتی
چندان هم مشكل نبود. تجهيزات تزئينی باغ از قبيلحوض و استخر و آب نما و
فواره و آب گذر و آبشار و ماهيهای حوض و اردك و طاووس و قو و اينهمه حال و
حالتها و لون و الوانها همه را بهوصف صفای اين باغ وا ميداشت. مرگ هم
در اين باغ تولد دوباره و تحول بديعی بود. آيا «مرگ قو»ی سروده دكتر عميد شيرازی
جز اين است؟
«مرگ
قوي»
شنيدم
كه چون قوی زيبا بميرد / فريبنده زاد و فريبا بميرد / گروهی برآنند كاين مرغ
شيدا / كجا عاشقی كرد آنجا بميرد / شب مرگ از بيم جان آنجاشتابد / كه از مرگ
غافل شود تا بميرد / من اين نكته گيرم كه باور نكردم / نديدم كه قوئی به
صحرا بميرد / چو روزی ز آغوش دريا برآمد / شبی همدر آغوش دريا بميرد / تو دريای
من بودی آغوش وا كن / كه ميخواهد اين قوی زيبا بميرد* /
(از
دوست والايم استاد دكتر يوسف رحيملو كه چون قو سپيد و دريادل است و همواره
راهنما و مشكل گشا؛ سروده «مرگ قو» را از يادداشتمرحمتی ايشان آوردم كه
بدينوسيله سپاسگذاری و قدردانی مينمايم.)
اين
همه حال و حالتها و چين و شكنها در گل و گلبوتهها و لاله و آلالهها همه
را به وصف اين باغ وا ميداشت چنانكه يكی توصيف خيابان آنميكرد و ديگری
از حاشيه و ايوان شمالی و زيرين و بالا؛ آن ديگری از روضات و باغات جانب
شرقی و ديگری از عمارات و باغات جانب غربي،مسافری از خانه شروانی و بينندهای
از حوض و غاز و قو و بط و اوصاف سكوها و كوشك و سردرها، چنانكه سياح انگليسی
كه در نيمه قرن نوزدهماز اين شهر بازديد كرده و از باغ صفا (كه آن روزها
در چند كيلومتری تبريز واقع بوده) ديدن كرده و مجذوب زيبايی آن شده است.
گر چه از ويرانيساختمان آن اظهار تاسف كرده ولی وضع طبيعی آنجا چنان وی را
تحت تاثير قرار داده كه به ترجمه اشعاری كه يكی از شعرای تبريز در وصف باغسروده
بود همت گماشت مضمون شعر چنين است:
«بوستان
معطر، باغهای زيبا و جويهای روان را بنگر. آيا اينجا نقطهای مناسب برای سكونت
قهرمانان نيست؟ زمين بسان مخمل و هوا معطر است.گويی گل سرخ سهمی از عطر
خود را به آب جويبارها نثار كرده است. ساقههای سوسن زير بار گلهای خود خم
شده و فضای بوستان از عطر بوتههايگل سرخ مسحور گرديده است. از اين لحظه
به بعد زمان معنی و مفهومی ندارد. آيا ممكن است تپههای گل در كنار جويبارهای
اين باغ به سايبانهايبهشت شباهت داشته باشد»(36)
خاطراتی
از باغ صفا
جهانگير
ميرزا:
تحت
عنوان: «ذكر آثاری از نائب السلطنه مرحوم يادگار مانده و بعضی از نظم و
قواعد مملكت داری ايشان كه سرمشق سلاطين جهان تواند بود. در«تاريخ نو» با
بيتي:
چونكه
گل رفت و گلستان شد خراب / بوی گل را از كه جوئيم از گلاب
مينويسد:
«... و عمارات بسيار در دارالسلطنه تبريز طرح انداختهاند. يكی موسوم به «باغ
شمال» ديگری به «باغ صفا» خالی از امتياز نيستند.»(37)
عبدالرزاق
بيگ مفتون دنبلي:
در
مآثر سلطانيه مينويسد: «و بنای باغی ارم نشان و قصری خلد بنيان در خارج قلعه
دارالسلطنه تبريز افكندند و در اندك وقتی باغ تبريز مثمر بهانواع ثمار و قصر
به قيصور غيرت كاخ ولدان و حور گرديد و درين سالها كه رايت خورشيد پيكر
دارای دادگر و شاهزادگان مظفر ساحت افروز اينبوم و بر ميگردد از يمن مقدم
همايون قصور ابنيه سپهر نمون سر بگردون ميسايد.»(38)
عبدالعلی
اديب الملك:
اديب
الملك برادر محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در سال 1275 قمری به علت فسادی كه
از ناحيه ميرزا صادق خان قائم مقام (عموزاده ميرزاآقاخان نوری اعتمادالدوله
صدر اعظم) در امر پيشكاری و بقايای آذربايجان پيدا شده بود و مامور شد كه به
آنجا رود و به اين قضيه رسيدگی كند. اواز آغاز سفر بر آن شد كه روزنامهای از
وقايع سفر و اطلاعات مربوطه به ماموريت خود بنويسد. چنين كرد و نام روزنامه
خود را (دافع الغرور)گذاشت. چون به تبريز رسيد «باغ صفا» منزل او كردند و او
به تناوب حال يادداشت هايی از اين باغ دارد.
يادداشت
مورخ 21 ماه مبارك رمضان 1275: پس از شرفيابی خدمت نواب نصرةالدوله فيروز
ميرزا عازم باغ صفا كه باغ كلم بود و به فرمايش سركارجلالتمدار خجسته
منزلم گشته چند تأمل شد تا چنانكه شايد و بايد باغ را زينت دهند و
عمارت آن را نزهت كنند. در 23 رمضان 1275... به باغصفا نقل مكان ميكند.(39)
خاطره
تشريف فرمايی سركار جلالتمدار وزير نظام با احتشام به «باغ صفا»
روز
يكشنبه هفتم شوال المعظم 1275: بنده منزل را كه «باغ صفا» بود از ميمنت
قدوم به جهت لزوم خود صفايی تازه دادند و ابواب به جهت برچهرهام گشادند.
دو ساعت از روز گذشته احتشام وزارت ظاهر گرديد و آردالی و فراشهای ايشان به
وسط باغ رسيد... هوای بهار و صفای باغ گلزارهمه كس را بر آن داشت كه به
«باغ صفا» درآيد... كلاه فرنگی به احترام سركار جلالتمدار با احتشام كلاه
ادب برداشت و گلهای طراوت بخش بوستانآرا سر بر قدوم ميمنت لزومش گذاشت.
شربت در جام بلورين، چای در فنجان، سماور به نوا، «پشمك» از هر در حال چشمك
زدن، «آب نبات»مست هر دو چشم جلالتمدار، «پفك»، «زولبيا»، «پالوده»، و
«قهوه» هر يك به نوعی در خدمت سركار جلالتمدار بود. «حلوای گل زرد»، «سرشير
وقند»، «مربای پسته و بالنگ»، «يخ در بهشت» و «فرني»، «آش ماست» و «كوكو» و
«برنج عنبر بو»، «سبزی پلاو با چلاو»، «فسن جان»، «جيزبيز»،«قيمه»، «قورمه
سبزي»، «ماست»، «افغانی پلاو»، «بقلمه» هنگام عصرانه «بستني» و «چای عصرانه».
«باغ صفا» با گلهای «بداغ» چادر كشيده و بلبلهايباغ گريبان غنچه دريده،
هزاردستانها با هم همآواز و قمريها با سرو در راز و نياز.
بخت
بيدار شد و دولتم آمد به كنار / آری آری به من امروز عيان گشت بهار
گلهای
الوان در صحن صحرا و ايوان پر شده و ريخته، بيقيد، بيبند و بيچون و بيچند.
باغی چون بهشت برين و از هر كناره خرمن گلهای رنگين.جوبهای آب از هر كناره
روان و هميشه خلد در اشتياق آن باغ و بوستان. شقايق از هر طرف شكفته و
مرغ به لحن داوودی سرود گفته، در وسط باغكلاه فرنگيای بود دلگشا، در پائيناش
خوص آبی فرح افزا. آب نمای باريكی داشت و سنگهای تراش دست حجاران در كنار
آب نما كار گذاشته.
در
بالای آب نما، چوب بست انگور بود و از شكوه فرح بخشی لب چشمه نور و چهره
حور. گلهای الوان در روی آب ريخته و از تماشايش به جهتاز بهجت انگيخته.
خيابانهايی چون بهشت برين و جدول آبی از ميانش درگذر. از دو طرف تاكها را به
چوب درختی برآمده و با شكوه.(40)
«باغ
صفا» در نقشه دارالسلطنه تبريز 1297 قمري
در
نقشه دارالسلطنه تبريز كه حسب الامر قدر قدر حضرت رفعت اقدس امجد ارفع
والا وليعهد (مظفرالدين ميرزا) روحی فداه به اهتمام مغربالخاقان ميرزا عباس
خان سرتيب رئيس مدرسه دولتی تبريز و به تدريس اميرزاده محمد ميرزا مهندس و
معلم رياضی رقم خانه زاد آستان مباركمحمدرضا مهندس و نائب آجودان باشی
سركاری ابی حسنعلی خان سرهنگ قراجه داغی كه در آن نقشه عرض دارالسلطنه
تبريز از خط استوا سی وهفت درجه و پنجاه و شش دقيقه است و طول آن از خط
نصفالنهار پاريس چهل و دو درجه و بيست و شش دقيقه است. (طول ايام تبريز
پانزدهساعت و چهل دقيقه است. ارتفاع آفتاب هفتاد و هفت دقيقه است، اتمام
پذيرفت، به تاريخ دوازدهم شهر شعبان المعظم سنه 1297. با يادداشت«فرشي»
واگذار كننده نقشه به موزه.
«اين
نقشه شهر تبريز كه متعلق به آقای عبدالحسين سعادت است در اختيار بنده
گذاشتند كه به نام خود ايشان به موزه ملی آذربايجان تقديم نمايم.مهر ماه
1341»
خوشبختانه
امروز نسخ فراوانی از آن نقشه در دست بعضيها است كه به قول خود: «لوحهای
است برای اسامی ابنيه عالی ديوانی با علاماتمخصوصه به جهت معرفت رنگهای
حدود محلات ونقشه توپوگرافی و تفضيلی است در باب معرفت رودخانه آجی كه از
كنار شهر ميگذرد و باتوضيحی درباره «دايره انحراف قبله تبريز» و «اسامی بعضی
از نقاط شهر» و «لوح»ی برای معرفت اسامی بعضی از نقاط شهر از قبيل
كاروانسراها وبازار و خانه و غيره كه در نقشه ممكن نشده است كه نوشته شود
لهذا در اين لوحه ثبت شد تا اين كه مطالعه كنندگان را از قرار نمرهجات كه
در روی هريك از آنها نوشته شده است در جدول پيدا كرده استخباری حاصل
نمايند.
در
اين نقشه دقيق زمان خود، «باغ صفا گلخانه»، باغ «ميرزا علی و كركيل» و باغ
«وهاب» كاملاً مندرج و مشهود است.
زلزلهها
و باغ صفا
چهارشنبه
15 محرم 1274: سه ساعت و نيم به غروب زلزله شديد گرديد و پس از آن بادی
وزيد كه هوش از سرم پريد.
16
محرم 1274: نيم ساعت بعد از طلوع آفتاب زلزله شد. سه ساعت به غروب مانده
چنان زلزلهای شد كه كلاه فرنگی چوب پوش به حركت آمد وجميع خانهها شكست
برداشت.(41)
جمعه
24 محرم 1274: در منزل بودم. باز سه ساعت به غروب مانده زلرله شد. به
طريقی كه از خواب پريشان و هراسان بيدار شدم. در شب آن روزنيز دو دفعه
زلزله شد.(42)
شنبه
10 صفر 1275 ه.ق.: باد و سرما به شدت، ترس و بيم از زلزله، از كلاه فرنگيم
دوانيد و در اطاقم كشانيد و با اين كه كلچه خز پوشيدم از شدتبرودت ميلرزيدم.(43)
زمين
لرزه شديد 1298 قمري: زمين لرزه شديد. يكی با چهار تكان سخت... آنچه در
داستان اين زمينلرزه جای شگفتی است. برخاستن شعلههايكبود رنگ از شكافها و
شكستگيهای زمين و بو و دود آن است كه در هيچ يك از زمينلرزههای پيشين
چنين نشانههايی ديده نشده بود. اين زلزله ازسمت شمال رو به جانب جنوب
محسوس شده، و در اثنای زلزله از مسافتهای دور صداهای مهيب مانند صدای توپ
شنيده شده است.(44)
تقطيع
و تحديد و تقسيم باغ:
اين
بود سير و گشتی در «باغ صفا» اميد آن كه خواننده عزيز در اين همگامی و هم
گشتی و گذر از آنهمه كوچهها و دربندها سردرگم نشده باشد. چه طيطريق در
زوايای تاريخ و طبيعت همواره با اين سردرگميها همراه است. به هر حال باغی
كه روزگاری با آنهمه آرزوها احداث و حتی نايبالسلطنهدر ايجاد آن و باغشمال
از استخدام و استفاده از باغبانی كه از اروپا دعوت كرده و استخدام كرده
بود. ياريها گرفت معهذا:
چندان
كه بهارست و خزان است در اين باغ / چشم دل شبنم نگران است در اين باغ
«صائب»
با
اين كه در تخريب و تقسيم باغ زلزلهها بسيار موثر بودند اما سير نزولی سلسله
قاجار و كوچ فرزندان جهانگير ميرزا به تويسركان و تغيير و تبديلنظام سنتی
كشاورزی و باغداری به سيستم و نظام جديد صنعتی ولو به صورت استعاره، تغيير و
تحول در اوضاع جامعه مدنی و جمعيتی جامعه بعداز انقلاب مشروطه و تغييرات و
تبديلات جديد از كوچ روستائيان و تضعيف نفوذ صاحبان املاك و دگرگونی مناسبات
ارضی بدون برنامه ريزيدقيق و تحقيقی هر يك به نوبه خود تيشهای بود در قضيه
شوم تقسيم باغ كه به مرور تا سالهای 1330 شمسی كه عمارتهای مربوط كلنگی
شدند وزمين باغ آماده بيع و شري، در اين رابطه ميتوان موضوع را از بايگانيهای
اداره ثبت املاك پرس و جو كرد كه روشن شدن چنين اسنادی خودخدمتی است به
تاريخ تبريز كه بايد روی آن كار كرد و اقدام نمود.
آنچه
در اين جا سوالانگيز است اينكه باينان اين باغها بدان روزها كه مساله آلودگی
هوا به هيچ روی مطرح نبود و از مهندسان شهرساز و عادلانه بهمسائل محيط
زيست و ادارات پر عرض و طول آن واحدهای برنامهريزی شهري، سازمان پاركها،
سازمان حفظ محيط زيست و... نيز خبری نبود آنهابيشتر مسائل شهری و پاكی هوای
اين شهر غبار آلود كنونی كه بعد از تهران دومين مقام را در باب آلودگی در
كشور داراست و به قولی «كويري» بيشنيست، توجه داشتهاند تا امروز كه اينهمه
سازمانها و متخصصان و كارمندان و كارگران به كارند. چه در حوالی اين باغ
جدود 150 سال پيش سه باغبزرگ «باغ امير»، «اميرالوزراء» و «باغ وهاب» وجود
داشت كه درختان سرسبز آن باغها به مردمان هميشه سخت كوش و صفا جوی اين
شهر دست كماكسيژن كافی و هوای پاك ميدادند نه چون امروز كه نه تنها از
اكسيژن خبری نيست بلكه آنچه فراوان است اكسيد دو كربن و صدها گاز سميكارخانههايی
كه در گوشه و كنار بيخ گوشمان سر به فلك كشيدهاند و تعفن سياه آبهايی از
هر سو روان.
به
تدريج عمارت باغ تخريب شد و باغها و تاكستان و توتستان باغ هم به مرور
مورد بيتوجهی و بياعتنايی قرار گرفت تا جايی كه قسمتی از آن لانهسگان محله
و زاد و ولد آنها و حشرات و توليد امراض و بيماريها واگير شد و مردم محل اين
قسمت را «ايت باغي» يعنی «باغ سگ» ميگفتند و مردمحول و حوش در رنج و
عذاب از آن مزين باغ به دور از ضوابط قانونی شهر با ساخت و پاختهای پنهانی
و شبانه به مانند ساير قسمتهای حاشيهايشهر از قرار متری 15 ريال و قستمهای
مرغوب 20 ريال با شرايط نقد و قسط، تفكيك و به فروش ميرسيد. اهالی كم
درآمد و بيبضاعت كوچههاي«اسماعيل بقال»، «لوطی ابراهيم»، «خداآباد»، «ايدهلو»،
«سيلاب قوشخاناسي»، «ملازينال» و «درهلر» به يك طرفةالعين درختان
باقيمانده باغ راانداخته كرتيها را ناپديد، چاهها را پر و بالاخره باغ را از
صفا انداختند. و خانههای خشتی و چوبی و گلی خود را بالا بردند. خانه و كوچههای
تنگ وباريك:
خانهها
همچون دمل بر پشت خاك / خون يك خروار غم هر مشت خاك...
*
* *
چيست
اين در نبد نام غاروش / منجنيقی در دو سو ديواروش / اين خيابانست يا دالان
گور / زاغها بر اسكلتها در عبور...
*
* *
ساعتی
ديگر چو سركردم بلند / تا به بينم قيمت اين رشته چند / ساروان ديدم از
آنجا رفته است / گرد كوچ از كوه بالا رفته است.(45)
لحظهای
چشم بر هم نهادم و افكارم به سرعت باد و برق چرخيد. ديروز «باغ» را در
آغاز مقاله تمثيلی از «فردوس برين» و «روضه ارم» و سايهگاهخوش روندگان و
زائران آوردم اما چون چشم باز كردم امروز آن را مصداق بيتی از سروده
جاودانه «حيدر بابايه سلام» شهريار يافتم كه:
بهشتيميز
جهنم اولماقدادير
ذيحجهميز
محرم اولماقدادير.(46)
نتيجهگيري:
باتوجه
به شفافيت موضوع و علاقه درونی فرد فرد مسوولان امور و آحاد جامعه امروزی
كشور در احيا و بازسازی خرابيهای آثار گذشتگان كه درارائه آمارها و تخصيص
سمينارها و كنگرههای علمی و پژوهشی موسسات مختلف مملكتی متبلور است و نيز
اختصاص خبرها و مقالهها درروزنامههای كشوری و محلی و حساسيت دانشگاه تبريز و
شهرداری و شورای شهر و مديريت سازمان ميراث فرهنگی استان و هواخواهی طرفدارانفضای
سبز و محيط زيست و اختصاصی روز درختكاری برای تائيد وجود باغها و پوشش گياهی و
ممانعت از تخريب دوباره باغها و طبيعت اگرمعرفی باغ صفا و شناخت موضوع
مقاله بتواند در جوار دهها مطلب و خبر منتشره در روزنامههای آذربايجان كه
«درختان باغ را بريدند تا جنگلی ازآهن و پولاد ايجاد شود» افكار و خواستهها را
حتی تا حدودی بر آن سو، سوق دهد كه ديگر شاهد اين نباشيم كه باز به قول
يكی از روزنامههايآذربايجان منتشره تبريز: «تبر، بر تبريز غالب شد».
غالب
نيايد نتيجه مطلوب از مقاله موجود حاصل است. با اين اميد.
يادداشتها
1- صفري، امرالله، باغ آرايی در ايران،
فصلنامه هنر، ش 11 (تابستان 1365)، صص 20 - 198
2- نادر ميرزا، تاريخ و جغرافی دارالسلطنه
تبريز، مقدمه، تصحيح و تحشيه: غلامرضا مجد، چ 1، ستوده، تبريز 1373، ص 194
3- دارالسلطنه، 194
4- اديب الملك، عبدالعلي، سفرنامه آذربايجان
(دافع الغرور)، به كوشش ايرج افشار، چ 1، خوارزمي، تهران، 1349، ص 26
5- سجادي، ضياء الدين (سيد، دكتر)، كوی سرخاب
تبريز مقبرةالشعراء، چ 1، انجمن آثار ملي، تهران، 1/7/36 (1356 شمسي)، ص
21.
6- مشكور، محمدجواد (دكتر)، تاريخ تبريز تا پايان
قرن نهم هجري، چ 1، انجمن آثار ملی (96)، تهران، 1352، ص 94
7- چلبي، اوليا، سياحتنامه اولياء چلبی (ترجمه
و تلخيص حسين نخجواني، چاپخانه شفق، تبريز، 1338 شمسي، ص 28.
8- دارالسلطنه... 194
9- روحاني، غزاله (مهندس)، طراحی باغ و احداث
فضاي، چ 2، فرهنگ جامع، تهران، 1371، ص 41
10- طراحی باغ و و...، 92
11- كارنگ، عبدالعلي، آثار باستانی آذربايجان -
آثار و ابنيه تاريخی شهرستان تبريز، ج1 چ 1، انجمن آثار ملي، تهران، 1351،
ص 161
12- ادوارد پولاك، ياكوب، سفرنامه پولاك
(ايران و ايرانيان)، ترجمه كيكاوس جهانداري، چ 1، فرانكلين و شركت سهامی
كتابهای جيبي، تهران، 1356، ص 80
13- جوادي، شفيع تبريز و پيرامون، چ 1، بنياد
فرهنگی رضا پهلوی آذربايجانشرقي، تبريز، 1350 (سال كوروش بزرگ)، ص 299 (اميني)
چون به سال 1324 ق در گذشتدر همين گورستان معروف به «باغ صفا» مدفون
گشت. مطلعی از يك سرودهاش:
شبنم به آفتاب رسانيد خويش رااز همتت هر كه
بهر جا رسيده است
14- رحيملو، يوسف (دكتر)، سنگ نبشتههای
آذربايجان از موارد بررسی نشده، دانشگاه تبريز، 1372، ص 119. (نسخه زيراكس
شده)
15- صفوت، محمدعلي، داستان دوستان (تذكره
شعرا و ادباء آذربايجان)، به كوشش غلامرضا طباطبايی مجد، نشر ابو، تبريز، 1376
صص 70 - 167
16- سنگ نبشتههای آذربايجان...، 129
17- ناصري، هلال، شاعرلر مجلسي، نشر مجلس
شاعران (شاعرلر مجلسي)، تبريز، آبان - آذر 1324 شمسي، ص 199
18- تبريز و پيرامون، 582
19- طراحی باغ و...، 26
20- تاريخ تبريز تا پايان...، 97
21- همان، 133
22- دارالسلطنه...، 49
23- شهريار، محمدحسين (سيد)، حيدربابايا سلام و
نئچه آيری منظومهلر، نصرت الله فتحی (آتشباك)، تهران، 1343، ص 33
چون خواب خوش به خاطر و نقشش به جانم استتاثير
آن هنوز به روح و روانم است.
تك سلام بر حيدربابا، ترجمه كريم مشروطهچي،
ص48
24- دار السلطنه...، 55
25- ويلبر، دونالد، باغهای ايران و كوشكهای آن،
ترجمه مهين دخت صبا، بزرگمهر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1348، ص 52
26- سياحتنامه...، 5 - 24
27- سيفی قمی تفرشي، مرتضي، تهران در آئينه
زمان، چ 1، اقبال، تهران، 1369، ص 88
28- اعتماد السلطنه، محمدحسين خان، مراة
البلدان، به كوشش پرتوی علاء و محمدعلی سپانلو، ج1، چ 1، تهران، 1364، ص
407
29- حيدربابايا سلام... 33
30- مرواريد، يونس، مراغه (افزاره رود)، تهران،
18/11/1360، ص 228
31- داوز، جان، باغهای آبي، ترجمه واحد
انتشارات سازمان پاركها و فضای سبز شهر تهران، ويراستار علمي، مهندس پرهان
رياضي، چ 1، ناشر: سازمان پاركهاو فضای سبزشهر تهران، بهار 1374، ص 158
32- جورج، دبليو، ور. ج. پ. مك كلوم، توليدی
سبزي، ترجمه مصطفی مبلي، بهمن پيراسته، چ 1، دانشگاه اصفهان، ص 570
33- دار السلطنه...، 300
34- اوبن، اوژان، ايران امروز 1907 - 1906،
ترجمه و حواشی و توضيحات از: علی اصغر سيدي، كتابفروشی زوار، تهران، 1362، ص
60
35- مرآة البلدان، 405
36- باغهای ايران و كوشكهای آن، 8-247
37- جهانگير ميرزا، تاريخ نو (شامل حوادث دوره
قاجاريه از سال 1240 تا 1267 قمري)، به سعی اهتمام عباس اقبال آشتياني، چ
1، كتابخانه علی اكبر علمی و شركاءتهران، شهريور 1327 شمسي، ص 188
38- مفتون دنبلي، عبدالرزاق بيگ، مآثر سلطانيه،
به اهتمام غلامحسين صدری افشار، چ 2، ابن سينا، تهران، 1351 شمسي، 1392
قمري، ص 138
39- دافع الغرور، 130
40- همان، 159
41- همان، 251
42- همان، 271
43- همان، 277
44- ذكاء، يحيي، زمين لرزههای تبريز، چ 1،
كتابسرا، زمستان 1368، ص 155
45- مفتون اميني، يداله، كولاك، انتشارات شمس،
تبريز، 2536 (1356 شمسي)، صص 61 - 54
46- حيدربابايا سلام و...، 34
كتابنامه
1- ادوارد پولاك، ياكوب، سفرنامه پولاك (ايران
و ايرانيان)، ترجمه كيكاوس جهانداري، چ 1، فرانكلين و شركت سهامی كتابهای
جيبي، تهران، 1356
2- اديب الملك، عبدالعلي، سفرنامه آذربايجان
(دافع الغرور)، به كوشش ايرج افشار، چ 1، خوارزمي، تهران، 1349
3- اعتماد السلطنه، محمدحسين خان، مراة
البلدان، به كوشش پرتوی علاء و محمدعلی سپانلو، ج1، چ 1، تهران، 1364
4- اوبن، اوژان، ايران امروز 1907 - 1906،
ترجمه و حواشی و توضيحات از: علی اصغر سيدي، كتابفروشی زوار، تهران، 1362
5- جوادي، شفيع تبريز و پيرامون، چ 1، بنياد فرهنگی
رضا پهلوی آذربايجانشرقي، تبريز، 1350 (سال كوروش بزرگ)
6- جورج، دبليو، ور. ج. پ. مك كلوم، توليدی
سبزي، ترجمه مصطفی مبلي، بهمن پيراسته، چ 1، دانشگاه اصفهان
7- جهانگير ميرزا، تاريخ نو (شامل حوادث دوره
قاجاريه از سال 1240 تا 1267 قمري)، به سعی اهتمام عباس اقبال آشتياني، چ
1، كتابخانه علی اكبر علمی و شركاء تهران،شهريور 1327 شمسي
8- چلبي، اوليا، سياحتنامه اولياء چلبی (ترجمه
و تلخيص حسين نخجواني، چاپخانه شفق، تبريز، 1338 شمسي
9- داوز، جان، باغهای آبي، ترجمه واحد
انتشارات سازمان پاركها و فضای سبز شهر تهران، بهار 1374
10- ذكاء، يحيي، زمين لرزههای تبريز، چ 1،
كتابسرا، زمستان 1368
11- رحيملو، يوسف (دكتر)، سنگ نبشتههای
آذربايجان از موارد بررسی نشده، دانشگاه تبريز، 1372، (نسخه تكثيري)
12- روحاني، غزاله (مهندس)، طراحی باغ و احداث
فضاي، چ 2، فرهنگ جامع، تهران، 1371
13- سجادي، ضياء الدين (سيد، دكتر)، كوی سرخاب
تبريز مقبرةالشعراء، چ 1، انجمن آثار ملي، تهران، 1/7/36 (1356)
14- سيفی قمی تفرشي، مرتضي، تهران در
آئينه زمان، اقبال، تهران، 1369
15- شهريار، محمدحسين (سيد)، حيدربابايا سلام و
نئچه آيری منظومهلر، نصرت الله فتحی (آتشباك)، تهران، 1343
16- صفري، امرالله، باغ و باغ آرايی در ايران،
فصلنامه هنر، ش 11 (تابستان 1365)
17- صفوت، محمدعلي، داستان دوستان (تذكره
شعرا و ادباء آذربايجان)، به كوشش غلامرضا طباطبايی مجد، نشر ابو، تبريز، 1376
18- كارنگ، عبدالعلي، آثار باستانی آذربايجان -
آثار و ابنيه تاريخی شهرستان تبريز، ج1 چ 1، انجمن آثار ملي، تهران، 1351
19- مرواريد، يونس، مراغه (افرازه رود)، تهران،
18/11/1360
20- مشكور، محمدجواد (دكتر)، تاريخ تبريز تا
پايان قرن نهم هجري، چ 1، انجمن آثار ملی (96)، تهران، 1352
21- مفتون اميني، يداله، كولاك، انتشارات شمس،
تبريز، 2536 (1356 شمسي)
22- مفتون دنبلي، عبدالرزاق بيگ، مآثر سلطانيه،
به اهتمام غلامحسين صدری افشار، چ 2، ابن سينا، تهران، 1351 شمسي
23- نادر ميرزا، تاريخ و جغرافی دارالسلطنه
تبريز، مقدمه، تصحيح و تحشيه: غلامرضا مجد، چ 1، ستوده، تبريز 1373
24- ناصري، هلال، شاعرلر مجلسي، نشريه شاعرلر
مجلسی (مجلس شاعران)، تبريز، آبان - آذر 1324 شمسي
25- ويلبر، دونالد، باغهای ايران و كوشكهای آن،
ترجمه مهين دخت صبا، بزرگمهر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1348