دكتر مهدی مجتهدی:
عدلالملک
خانوادهً عدل
حاج سيّد حسين شام غازانی ملقّب
به عدلالملک از سادات حسينی تبريز و در عصر خود از اعيان فاضل و در فن ادب سرآمد
اقران بود. وی در ۱۲۵۷ متولّد شد ودر ۱۳۳۶ وفات يافت. جدّ او نيز حاج سيّد حسين
نام داشت و مردی توانگر بود. سه تيمچه در راسته بازار تبريز از او به يادگار مانده
است. ميرزا محمّدعلی خان تربيت در «دانشمندان آذربايجان» نام از او برده و شعری از
وی نقل نموده است. ميرزا اسمعيل نوبري, حاج ميرزا عبدالکريم امام جمعه را هنگامی
که از مجلس ختم او بيرون ميآمد ترور نمود.
فرزند بزرگ او حاج ميرزا مسعودخان صفاءالملک پس از
فوت پدر ملقّب به لقب عدلالملک گرديد. و از اعيان متشخص و موجّه تبريز بود. در
ايّام جوانی مدّتی روزنامهً ناصری را که در بين سالهای ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۷ منتشر ميشد
مينوشت. مؤسس آن روزنامه محمّد نديمباشی مدير مدرسهً مظفری تبريز بود.
خانواده عدلالملک پس از تأسيس ادارهً سجِل احوال
کلمهً عدل را برای خود نام خانوادگی انتخاب کردند.
فرزند ديگر حاج سيّد حسين ميرزا, يوسفخان مکرّمالملک
بود که بعداٌّ به لقب قايممقام ملقب گرديد. وی در جوانی در کارگزاری تبريز و مشهد
کار کرده بود. هنگام تخليهً آذربايجان از قوای عثماني, نايبالايالهً آذربايجان
بود. چون مردی صاحب عزم و شجاع بود؛ بر آن شد که به آشوب نوبری و آدمکشان او
خاتمه دهد. بالاخره به ديکتاتوری نوبری خاتمه داد, وی را از شهر بيرون راند و چند
تن از بستگانش را گرفتار ساخت و به مجازات رسانيد, ولی خيابانی را آزاد گذاشت و
متعرض او نشد. چون از داخل شهر فارغ گشت متوجه تنبيه اسمعيل آقا سميتگو گرديد. به
دستياری ارامنه بمبی تهيه کرد و آن را به وی فرستاد. اسمعيل آقا که قضيهً فوت شجاع
نظام مرندی را با بمب در خاطر داشت دامن احتياط را از کف نداد و از خطر سالم جست و
دولت را به پيمان شکنی متهم ساخت. مکرّمالملک اعلام کرد در اين قضيه مداخلهای
نداشته است.
مکرّمالملک در اثر اين اقدامات محبوب اشخاصی شد که
امنيّت و نان ميخواستند. بدون اينکه به تهديدات بستگان نوبری اعتنای کند از ترور
آنان بترسد, مدّتی با کمال اقتدار فرمانروائی کرد, تا سپهسالار والی شد و به تبريز
آمد. دست مکرمالملک را بسته, دست خيابانی را باز گذاشت. دمکراتها پس از
آنکه اقتدار يافتند چوبهً داری را که مکرّمالملک برای مجازات کسان نوبری
نصب کرده بود به دست محصلين سوختند و بر ضد وی تظاهرات کردند و ميتينگ دادند.
قايممقام بعدها چند بار وکيل مجلس شد تا در عهد
سلطنت رضاشاه در گذشت. از رجالی بود که توانست به زور خود, بدون وسايل, ايالتی را
امن کند.
فرزند ديگر حاج سيّد حسين, دکتر حبيب عدل از اطبای
مجرب و قديمی تهران است. دستگاه ريونايکس را اوّل دفعه او به ايران وارد کرده
است.
قيافهً ممتاز اين خانواده آقای سيّد مصطفيخان منصورالسّلطنه
عدل است که فرزند حاج ابراهيم خليل رکنالعداله و نوهً دختری ميرزا احمد مجتهد است
که به شرح حال او سابقاٌّ اشاره کردهايم. وی در جوانی به مصر و فرنگستان رفت و در
علم حقوق استاد شد. پس از مراجعت به ايران کتابی در حقوق اساسی تأليف کرد که نظير
آن تا حال نوشته نشده است. سپس وارد خدمت قضائی شد. در کابينهً آقای سيدضياءالدّين
وزير عدليه گرديد. در عهد داور رئيس ادارهً قوانين بود. غالب قوانين عدليه را او
تهيه و تدوين کرده است. در اين ايّام در مدرسهً حقوق استاد حقوق مدنی و حقوق اساسی
بود. برای اينکه قضاوت را از انحصار عدهً معدودی از واقفين به فقه و اصول قديم در
آورد, قانون مدنی ايران را در يک جلد ضخيم تفسير کرد. انتشار آن کتاب از حوادث
مهمّ تاريخ عدليهً ايران است. وی در کتاب ضمن تفسير قوانين مدني, به اصول حقوق
اروپا و اسلام اشاره کرده است. پس از انتشار آن, هر فارغالتحصيل مدرسهً متوسّطه
توانست با استفاده از آن رموز علم حقوق و قضاء را ياد گيرد.
بعضی از حسودان انتقاداتی نسبت به اين کتاب کردهاند
که غالب آنها وارد نيست. در وصف اين کتاب همين بس که تا حال نظير آن در فارسی
نوشته نشده است, و مؤلّف آن بحقّ با تأليف آن شايستهً لقب «پدر حقوق ايران» شده
است. خصوصيت ديگر اين کتاب اينکه در يک فارسی روان و بيتکلّف نوشته شده است.
منصورالسّلطنه مثل اين است که تعبيرات وحشی حقوق را در زنجير يک فارسی فصيح مقيد
ساخته است. کتاب او شباهت به «سير حکمت در اروپاي»ی فروغی دارد؛ چه, وی نيز
اصطلاحات و تعبيرات فلسفی را رام نموده است.
منصورالسّلطنه از رجال قضائی ايران است. در آن قسمت
حقوق که از مجری منابع اروپائی به ايران آمده است نظير و ثانی ندارد. وی قانون
تجارت ايران را به فرانسه ترجمه نموده و احاطهً خود را در هر دو زبان با تأليف آن
آشکار ساخته است.
در زمان پادشاه سابق برای حلّ اختلاف حقوقی بين ايران
و کمپانی معروف اشکودا به پراگ رفت. سپس برای تنظيم قرارداد بين ايران و عراق در
بارهً تيغه ايران در آن مملکت که چند صد هزار تن ميباشند به بغداد عزيمت نمود
(منصورالسّلطنه در فن حقوق بينالمللی خصوصی در ايران استاد منحصر به فرد است).
بعد از مدتی متصدی وزارت خارجه شد تا وزير مختار ايران در ايتاليا گشت. پس از آنکه
دولت ايران به ايتاليا= اعلان جنگ داد به ايران بازگشت. چند دفعه وزير شد, به
رياست ميسيون ايرانی در کنفرانس تأسيس سازمان ملل متّفق به سانفرانسيسکو عزيمت
نمود. ميسيون ايرانی در تحت هدايت رئيس کاردان خود توحه اعضای ساير هئيتها را به
خود جلب نمود.
در جلسهً اخير مجمع عمومی ملل متّفق نيز رياست داشت.
به نام يک آذربايجانی از مساعی مجمع در بارهً نجات آذربايجان در جواب نطق نمايندهً
لبنان تشکر کرد. فعلاٌّ وزير مشاور کابينهً حکيمی است. مردی کوچکاندام و لاغر و
کوتاهقد است. شمرده- شمرده صحبت ميکند. در سيلاب آخر کلمات تکيه مينمايد. موی
سپيد و قيافه جذاب او احترام طرف را برميانگيزد.
يکی ديگر از افراد اين خانواده آقای احمدحسين عدل است
که فرزند حاج ميرزا مسعودخان عدلالملک است. وی در قسمت فلاحت تحصيل کرده, از
مؤسّسين فلاحت جديد ايران بلکه موجد آن است. وی بيش از سايرين در اين قسمت زحمت
کشيده است. تمام فارغالتحصيلهای مدرسهً فلاحت شاگردهای او هستند. اگر منصور
السّلطنه پدر حقوق ايران است, وی نيز پدر فلاحت جديد ايران است. چند بار رئيس کلّ
و وزير فلاحت شده است. به کار خود علاقهمند است.
اينجا موقع را غنيمت شمرده مؤلّف از وی تقاضا ميکند
که اگر اين بار وزير شد در برنامهً مدرسهً کرج تجديد نظر فرمايد و کاری کند که
محصلين آن مدرسه روی به مزرعه آورند و اراضی باير را آباد کنند و ضمناٌّ آقای عدل
وسايل اين کار را فراهم سازند. اين کار که برای ايران حياتی است, بايد به دست آقای
احمدحسين عدل حل شود. وی اگر اين مشکل را حل نمايد, از بزرگترين خدمتگزاران محسوب
خواهد شد.
فرزند ديگر حاج عدلالملک آقای معاضدالدّوله عدل است
که در دورهً چهاردهم وکيل مجلس بود. از سياست حّسن تفاهم با دولت جماهير اتحاد
شوروی طرفداری ميکرد. وی در مشکين بين تبريز و اردبيل تأسيساتی ايجاد کرده و
فلاحت به طرز جديد را در آن سامان شروع نموده است. هم خود استفاده ميکند و هم به
ديگران استفاده ميرساند.
آقای دکتر يحييٰ عدل فرزند ميرزا يوسفخان قايممقام,
اوّل جراح تهران و استاد مدرسهً طب پايتخت است. خصوصيت او در فن جراحی اينکه جسارت
دارد و تئوريها را به مرحلهً عمل ميآرود. مثلاٌّ اگر در مجلهای بخواند که در
فلان جا برای فلان عمل فلان ترتيب را اتخاذ کردهاند, فوراٌّ آن را آزمايش مينمايد
و نتيجه ميگيرد. از لحاظ علاقهای که به آذربايجان دارد حاضر شد از عوايد مطب خود
که مبلغ هنگفتی بود صرف نظر کند و رياست مدرسهً طب تبريز را به عهده گيرد, ولی پس
از رفتن پرفسور اوبرلين شرايط او را نپذيرفتند و وی همچنان در تهران ماند.
1-
نقشهً ترور شجاع نظام مرندی توسط حيدرخان عمواوغلی
ريخته شد و جعبهً حاوی بمب توسط اسماعيل نوبری از طريق پست به شجاع نظام ارسال
گرديد. شجاع نظام به همراه پسرش و چند نفر ديگر بر اثر انفجار آن بمب مقتول شدند
نقل ازکتاب : رجال آذربايجان در عصر مشروطيت
مولف: دکتر مهدی مجتهدی
به کوشش:طباطبائی مجد
چاپ يکم ص:207
انتشارات
زرين